فرزاد كه به عنوان یك فرد فراماسونری در لندن زندگی می كرده و به طور مرموزی از بین می رود. پسر فرزاد (فرامك) برای به خاك سپردن جسد پدر به ایران می آید، اما در ایران با فضایی بیگانه روبرو می شود. او همینطور متوجه می شود كه پدرش همسری داشته كه فرامك نمی تواند او را قبول كند ولیكن آرام آرام فرامك با او (كتی) ارتباط برقرار می كند و متوجه می شود كه او بازیگر معروف سینما است كه در زمان زنده بودن پدرش فعالیت نمی كرده، ولی حالا فیلم و عكس هایش دوباره پخش می شود. در این میان صابر كه قبلاً در خانه ی پدر فرامك كار می كرده و حالا كارگردان شده است به فرامك ابراز علاقه می كند و فرامك نیز او را مسئول امور مالی خود خود می كند. كتی به وسیله سازمان فراماسونری به قتل می رسد و فرامك به عنوان قاتل شناخته می شود. اما در دادگاه تبرئه می شود. و در مقابل آزادی از او می خواهند كه با سازمان فراماسونری همكاری كند. او در پی این جریان حكم مرگ صابر را صادر می كند و بعد هم از سوی آن سازمان به مقام شوالیه مفتخر می شود و آن موقع است كه تازه می فهمد عموی خود اوست كه همه كاره سازمان است.