مهربانو از طایفه جمال وندی ها قرار است با كرامت از طایفه كمال وندی ها ازدواج كند اما در حین مراسم كرامت رو به همه ی میهمانان می گوید كه مهربانو بدون شیربها همسر او می شود و مهربانو این حرف را به عنوان تحقیری برای جمال وندی ها می داند و مراسم به هم می خورد و پیر بابا بزرگ ده كه مهربانو را برای این ازدواج راضی كرده بود از ناراحتی بر هم خوردن عروسی فوت می كند.كرامت بعد از این اتفاق تمام دارائی خود را به مینی بوسی تبدیل می كند كه برای جابجا كردن اهالی به روستا آورده. اما مهربانو اجازه نمی دهد فردی از جمال وندی ها سوار مینی بوس شود و به جبران این كار زمین خود را می فروشد و به برادرش جان علی پول می دهد تا او هم ماشینی برای طایفه خود بخرد. اما با دو تا شدن ماشین ها دعوا بالا می گیرد و از دست كدخدا هم كار برنمی آید. كرامت از مهربانو بابت همه چیز عذرخواهی می كند اما او قبول نمی كند. تا اینكه یك روز ماشین كرامت در راه می ماند و جان علی به روستا می رسد و مهربانو از برادر می خواهد كه با چند نفر از اهالی به كمك كرامت برود.