دختر آقای سعادت با مهندس مهران قرار ازدواج گذاشته است. آقای سعادت، كه آدم بدگمانی است،آقا تقی خیالاتی و دست و پا چلفتی را مأمور می كند تا مهران را زیر نظر بگیرد. آقا تقی ادعا می كند كه مهران عضو باند قاچاق هروئین است. به زودی معلوم می شود كه قاچاقچی مورد نظر فرد دیگری است شبیه مهران كه در ساختمان محل سكونت او زندگی می كند. به این ترتیب چابكی آقا تقی در كشف باند قاچاق اثبات می شود و مهران و دختر آقای سعادت به وصال هم می رسند.