امیر نوجوان تنهایی است كه سودای مهاجرت به آن سوی آبهای دریای جنوب را در سر می پرورد. او با جستجوی آشغال ها و جمع آوری و فروش بطری های خالی، فروش آب یخ، واكس زدن كفش فرنگی ها و كارهایی از این دست گذران می كند. به تدریج درمی یابد كه راه آگاهی آموختن است، به این منظور به كلاس شبانه می رود و در فرا گرفتن حروف الفبا تلاش می كند. در پایان مسابقه ای سخت ودشوار، كه دركنار شعله های فروزان لوله های گاز برگزار می شود، بر رفقای همسن و سال خود پیروز می شود.