بچه موش ها سر كلاس درسند. قاصد خبر مي آورد كه گربه اي در حوالي شهر ديده شده و از موش ها مي خواهد به شهر بزرگ موش ها كوچ كنند. روز بعد، به دستور آقا معلم، همگي راه شهر بزرگ را در پيش مي گيرند. خطرات راه كوهستاني بچه موش ها را تهديد مي كند، تصميم مي گيرند همراه آقامعلم و آشپز باشي از راه جنگل به شهر بزرگ بروند. عاقبت پس از گذشتن از خطرها، سالم و سلامت به شهر موش ها مي رسند.