گلنار با پدربزرگ و مادربزرگش زندگی می كند. روزی به كنار چشمه می رود تا آببیاورد. باد دستمال آبی او را، كه یادگار مادرش است، با خود می برد. گلنار در پیدستمال به جنگل می رود و راه را گم می كند و گرفتار خاله خرسه می شود. خرس ها او را برای انجام كارهای روزانه و پختن كلوچه پیش خود نگه می دارند. پدربزرگ و مادربزرگ به كمك اهالی به دنبال گلنار می گردند، اما او را نمی یابند. خاله قورباغه خود را به گلنار می رساند و با هم نقشه ای برای فرار می كشند. گلناربه خرس ها می گوید به شرطی پیش آن ها می ماند كه یك سبد بزرگ كلوچه ی دست پخت او را برای خانواده اش به روستا ببرند. خرس ها می پذیرند. گلنار در سبد كلوچه پنهان می شود و بدین ترتیب همراه خرس به خانه شان باز می گردد.