صدرا فاطمی كه دانشجوست، همراه تیم ملی كاراته ایران برای یك مسابقه جهانی به شهر كیف، مركز اوكراین می رود. او پیش از مسافرت همراه خانواده اش به خانه نامزدش لیلا می رود. آقای خوشمرام، پدر لیلا عقیده دارد كه برای شروع یك زندگی مشترك، داشتن پول و ثروت مهم است. صدرا به نامزدش می گوید كه به زودی با پول فراوان به سراغ او خواهد آمد. او در سفر به اوكراین، با قهرمانان دیگر تكواندو، شاهین ملكی و حسین فلاح و دو همراه ایرانی دیگر همسفر می شود. وقتی تورج صفایی، قهرمان سابق تكواندو كه مدتی است مقیم كیف است تصویر صدرا را در روزنامه های كیف می بیند تصمیم می گیرد او را ببیند. تورج، صدرا را به رستورانی می برد كه گلی، زنی كه مدت ها با او زندگی می كند، به عنوان پیشخدمت در آنجا كار می كند. او همچنین به صدرا، كوروش، یك ایرانی دیگر مقیم كیف را كه او نیز پیش از این در ایران قهرمان تكواندو بوده معرفی می كند. تورج به صدرا می گوید كه او در كار مسابقه های شرط بندی است و از صدرا دعوت به همكاری می كند. صدرا كه می بایست با گروهش در مسابقه شركت می كند، محل اقامت خود را ترك می كند و به نزد تورج می آید و در مسابقه های شرط بندی شركت می كند. لیلا به محل اقامت تیم ایرانی تلفن می كند، حسین به او می گوید كه صدرا از تیم ملی ایران جدا شده و برای كسب درآمد بیشتر در مسابقه های شرط بندی شركت می كند و در ضمن شماره تلفن تورج را كه صدرا همچنان در خانه او زندگی می كند به او می دهد. لیلا در یك تماس تلفنی با صدرا به تندی با او برخورد می كند و از این كه از دوستانش جدا شده او را شماتت می كند. پس از مدتی صدرا پشیمان می شود و به نزد دوستانش برمی گردد و در مسابقه تكواندو موفق می شود حریف روسی خود را شكست دهد. تورج و گلی توسط خلافكارانی كه مسابقه های شرط بندی را می گردانند به قتل می رسند. آنها همچنین یك بمب دستی را در اتاق خواب صدرا در هتل كار می گذارند. پس از انفجار بمب، صدرا كه به شدت مجروح شده به بیمارستان منتقل می شود. در بیمارستان، صدرا كه همه صورتش باندپیچی شده شاهد پیروزی نهایی تیم ملی تكواندوی ایران است.