مترسكی با چهره ای سفید و دو دست چوبی، كه دو پرنده به آن آویزان است، در كشتزار است. عبدالله ( فرامرز قریبیان)، كه تنها راننده ی روستا است، روی چهره ی سفید مترسك چشم و دهان و بینی می كشد و كلاه خود را سر آن می گذارد. صبح روز بعد پیرزنی به نام ننه صغری در مواجهه با مترسك از هوش می رود. ننه صغری را كه حالتی سرسامی درد به شهر می برند. شبی تقی آبیار (حسین كسبیان) در مواجهه با مترسك به حال و روز پیرزن می افتد و او را نیز همراه همسرش برای مداوا با مینی بوس عبدالله به شهر می فرستند. شبی دیگر نرگس (آتش خیر) نامزد عبدالله و دختر كدخدا، از خانه بیرون می رود و بامداد روز بعد او را با جامه ی سپید كنار مترسك می یابند. محمد (سعید نیك پور)، مدیر و آموزگار مدرسه، از عبدالله می خواهد كه فكری به حال اهالی بكنند. عاقبت یك شب عبدالله شرط می بندد كه مترسك را از بن خواهد انداخت. ظاهراً عبدالله در مواجهه با مترسك پایش زخم برمی دارد و می میرد. عبدالله را كنار مترسك به خاك می سپارند و جز آموزگار همه سر قبر او حضور می یابند.