فرزین دانشجوی انصرافی است كه پدر و مادرش از هم جدا شده اند و او با مادرش زندگی می كند. مادر فرزین قصد ازدواج مجدد دارد و فرزین هم بین رفتن به خارج از كشور و انواع و اقسام پریشانی ها و اضطراب ها تنها مانده و كسی او را درك نمی كند. او به طور اتفاقی با آیدا كه مدیر یك مؤسسه خیریه است آشنا می شود و قرار می شود برای او سایت راه اندازی كند. به تدریج رابطه آنها عمیقتر می شود و فرزین پی می برد كه آیدا می تواند او را به آرامش برساند. پس با او ازدواج می كند. اما در مدتی كوتاه آیدا كه یك كلیه اش را بخشیده به خاطر عفونت كلیه دیگرش می میرد. فرزین كه ناامید شده چند بار قصد خودكشی دارد اما موفق نمی شود. سعید ارسیا، دكتری كه در بیمارستان فرزین را مداوا می كند به تدریج او را آلوده مواد مخدر می كند. سعید از طریق فرزین با بابك آشنا می شود و وقت این سه نفر، اغلب صرف عیاشی و پارتی های شبانه و استفاده از مواد مخدر می شود. فرزین كه روز به روز ناامیدتر می شود نهایتاً حرف دكتر را قبول می كند كه برای رسیدن به آرامش و شادی ماندگار از قرص های توهمزا استفاده كند. دكتر كه از زندگی گذشته خود عقده های زیادی دارد پس از چند بار استفاده از قرص اكس خود را از بلندی پرتاب می كند و می میرد. فرزین و بابك هم در مهمانی دستگیر می شوند. فرزین با وساطت پدرش آزاد می شود اما بابك در زندان می ماند و نهایتاً سر از آسایشگاه روانی درمی آورد و معلوم می شود كه مبتلا به ایدز شده. مادر فرزین ازدواج می كند و به كانادا می رود و پدرش نیز بر اثر سكته می میرد. برادر ناتنی فرزین كه از خارج برگشته به او می گوید كه تا اعتیادش را ترك نكند به او هیچ سهمی از ارث نمی رسد. البته می گوید كه شاید فرزین مبتلا به بیماری ایدز نیز شده باشد. فرزین در آخرین باری كه از مواد استفاده می كند دست و گردنش می شكند و آسیب می بیند. پس از مرخصی از بیمارستان برادرش می گوید كه جواب آزمایش او منفی است و فرزین سالم است. فرزین كه ظاهراً توبه كرده، به دفتر كار آیدا می آید و آن را تعمیر می كند تا كار او را ادامه بدهد.
توضیحات :
با بازی درخشان بهرام رادان و دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول مرد در جشنواره فجر