جوانی بنام جک به آمستردام سفر میکند تا پدرش که مدت ها از او دور بوده را پیدا کند. او پدرش پیدا میکند که اکنون صاحب یک کافی شاپ است اما اوضاع آنجا زیاد خوب نیست و درآمد چندانی ندارد. اینجاست که جک فکری برای نجات کافی شاپ و رونق دادن به آنجا به سرش میزند...