بایرام و دوست عزیز تر از جانش صالح که در روستای ائشئکلار در اطراف مودانیا به دنیا آمده و بزرگ شدن ، برای اینکه خصومتی که بینشون هست ختم به خیر بشه ، بچه هاشون ملک و کریم را در سن کم به عقد هم در میارن و تا زمانی که بچه ها بزرگ شده و به سن ازدواج برسن در دو شهر متفاوت به زندگی خود ادامه میدهند . بایرام که صاحب دو تا بچه است اگرچه به همراه خانوادش در استانبول ساکن شده ، کاروبارش رو گسترش داده و صاحب ثروتی فراوان شده ، اما عهدی که بسته را فراموش نکرده . به همراه پسرش کریم به روستای ائشئکلار رفته و در خونه صالح رو که با دو تا دخترش هولیا و ملک زندگی میکنه ، میزنه . صالح هم به عهدش وفادار است و با آمدن بایرام به تصمیم ازدواج بچه هاشون قطعیت میبخشن . در حالیکه بچه های هر دو خانواده در طول این سال هایی که گذشته برای خودشان زندگی های متفاوتی بنا کرده و به طرف عشق های دیگری رفته اند . گرچه جوان ها بین خودشان در مورد این ازدواج اجباری صحبت کرده و تصمیماتی میگیرن و باعث میشود تا یک مقدار خیالشان راحت بشود ولی آن چیزی که اصلا حسابش رو نکرده اند نقشه های هولیا است که از خیلی وقت پیش به اجرا درآمده اند .
توضیحات :
زیرنویس فارسی چسبیده (هاردساب)