در جائی نزدیک مرز مغلوستان و چین، هونگای به همراه فرزند و همسرش زندگی می کند. بر حسب وظیفه، او نهال درختان مختلفی در بیابان می کارد. پس از سفر همسرش به بیمارستانی در پایتخت، او از تنهایی روی به مشروب می آورد. روزی او با یک فراری از کره شمالی و پسر او آشنا شده و...