"سرمان" کشاورزیست که برای خرید و فروش به شهر موهنجو دارو می رود. شهر توسط یک ارباب خشن و پسرش کنترل می شود. "سرمان" جان دختری را که دریک مهلکه گیر کرده بود نجات میدهد و آنها کم کم به هم علاقه مند میشود. اما مشکل اینجاست که آن دختر در آستانه ازدواج اجباری با پسرِ ارباب شرور شهر می باشد...