فرشته سازگار همراه همسرش فرهاد، از خارج وارد تهران می شود. در فرودگاه می فهمد كه فرهاد زن و بچه دارد و پدرزنش حكم جلب او را به جرم كلاهبرداری گرفته است. فرشته با یك راننده تاكسی به نام فریدون آشنا می شود. فریدون به گمان این كه او دختری خارجی است، فرشته را با خود به خانه می برد. منوچهر، دوست و شریك فریدون (كه او هم راننده تاكسی است) مخالف ماندن فرشته در خانه فریدون است. اما با تقاضای فرشته، منوچهر او را به رغم مخالفت های پدرش به خانه شان می برد. فرهاد و برادرش فرشاد از فریدون می خواهند كه در مقابل پول، فرشته را به آنها تحویل دهد. فریدون این كار را می كند، اما بعد همراه منوچهر به سراغ فرهاد می رود. در درگیری، فرشته كه حامله است مصدوم می شود. پدرزن فرهاد كه او را تعقیب می كند فرشته را به بیمارستان می برد و متوجه می شود كه فرشته دختر آقای سازگار آشنای قدیمی اوست. فرهاد با زنبابای فرشته نقشه ای برای به دست آوردن پول های سازگار می كشند. در این میان قرار می شود كه منوچهر نقش شوهر فرشته را بازی كند، اما سازگار موضوع را از طریق پدرزن فرهاد می فهمد. سرانجام فرهاد با شكایت پدرزنش به دام قانون می افتد و منوچهر فرشته را قبل از مسافرت مجدد به خارج، از پدرش خواستگاری می كند.