ترگل كه زندگی خانوادگی خوبی ندارد دلبسته ی عباس است، اما پدرش با ازدواج آن ها مخالف است ترگل از خانه می گریزد و با عباس ازدواج می كند. عباس كه قصد دارد برای كار به جزیره كیش برود، ترگل را نزد مادرش به روستا می فرستد. اما بر اثر زلزله، روستا ویران می شود و مادر می میرد. جستجوهای عباس برای یافتن ترگل به ثمر نمی رسد و فكر می كند ترگل مرده است، در حالی كه او بر اثر ضربه ای دچار فراموشی شده است. او در محل كارش با زنی ثروتمند به نام مرجان آشنا می شود. از سوی دیگر ترگل با زنی تنها به نام كوكب آشنا می شود و چون هر دو تنها هستند با هم زندگی می كنند. در همین مدت خاطره دختر ترگل به دنیا می آید اما او همچنان گذشته اش را به خاطر نمی آورد. عباس كه حالا نامش را به كیوان كامیاران تغییر داده روابطش با مرجان صمیمی تر شده و قصد ازدواج دارند. كیوان به عنوان بازیگر اصلی یك فیلم انتخاب می شود. او نقش پدری را دارد كه باید دختربچه ای نقش دخترش را بازی كند. خاطره نیز كه حالا هفت سال دارد و علاقه ی زیادی به كیوان دارد به اصرار مادرش را وامی دارد او را برای آزمایش بازیگری ببرد. خاطره در آزمایش قبول و در جریان فیلمبرداری به تدریج رابطه ی صمیمانه ی كیوان و خاطره بیشتر می شود. كیوان كه حالا به خانه ی خاطره رفت و آمد دارد ترگل را می شناسد، اما ترگل همچنان دچار فراموشی است تا درنهایت بر اثر یك اتفاق گذشته اش را به یاد می آورد.اما این بار حاضر به بخشیدن كیوان نیست و می گوید همان عباس خودش را می خواهد. از طرفی پدر ترگل نیز كه سال ها در پی ترگل بوده او را پیدا می كند. كوكب كه شاهد زندگی ترگل بوده و علاقه ی خاطره را به پدرش می بیند او را ترك می كند و به خارج می رود.