نارگیل در یك جریان با فرشته آشنا می شود. اما تعلق نارگیل به دارودسته «ندارها» و تعلق فرشته به دارودسته «داراها» مانع از پیوند آن دو می شود. وقتی نارگیل برای خواستگاری به جشن داراها وارد می شود، در آنجا پدربزرگ خود اسرافیل خان را می بیند و این رویارویی، اسرافیل را روانه بیمارستان می كند. با اطلاع نارگیل، دارودسته ندارها به بیمارستان می ریزند و برای بردن پدربزرگشان اقدام می كنند كه در آنجا با ممانعت داراها روبرو می شوند. در این میان ابوالهول پسر بزرگ اسرافیل خان وقتی درگیری دو گروه را در اوج می بیند، تصمیم می گیرد از آب گل آلود ماهی بگیرد و با چپاول ثروت اسرافیل خان در شلوغی پیش آمده، همه را سركیسه كند. از این رو به داراها پیشنهاد می كند تا با آوردن ندارها به خانه پدری و چرب كردن سبیل آنها از طریق ازدواج نارگیل و فرشته، حرص تحریك شده آنها را برای ثروت پدری فرو بنشانند. گم شدن ناگهانی پدربزرگ در بیمارستان، پای كارآگاه به ماجرا باز می كند و افشاگری مباشر وضعیت داراها را دشوار می كند و آنها به پیشنهاد ابوالهول تن درمی دهند، اما ندارها زودتر به ملك داراها می ریزند و آنجا را تصرف می كنند. ابوالهول از طریق دوستی با اژدر، اسرافیل بدلی را روانه خانه می كند و با تقسیم ظاهری ارث پدربزرگ به نفع ندارها، آنها را تسكین موقت می بخشد و از طریق فریب مباشر، با اسرافیل بدلی به مخفی گاه پدربزرگ راه پیدا می كند و سپس با لو دادن اسرافیل بدلی، ندارها را از ملك داراها بیرون می ریزد. ابوالهول در مخفی گاه، اسناد و املاك اسرافیل را به نام خود می كند، اما با حماقت كارآگاه، اسرافیل بدلی به دست ندارها می افتد و با سر رسیدن ندارها، ابوالهول هنگام فرار از خانه با چمدانی كه اسرافیل خان را در آن پنهان كرده، دستگیر می شود و اسرافیل خان حكم به وصال نارگیل و فرشته می كند و با ندارها به سوی یك زندگی جدید می رود...