سعید رزمنده جانباز كه برای معالجه چشمان خود عازم آلمان می شود، با خواهرش لیلا كه سالیانی چند است با همسر آلمانی خود در شهر «كلن» زندگی می كند روبرو می شود. سعید بینایی خود را بازمی یابد و اكنون محیطی تازه و غریب پیش روی اوست و خواهری كه سعید را دریچه ای بر خاطرات دور و عزیز گذشته میداند. سعید در تدارك بازگشت به ایران است كه نتایج آخرین آزمایشات پزشكی وی همه چیز را بهم می ریزد.