داستانِ مردی را از ساعت پنج عصر تا پنج صبح روایت می کند که اتومبیلش در جاده ای دور افتاده دچار سانجه ای شده و او به ناچار مجبور می شود آن شب را در منزل چهار پیرمرد به صبح برساند.پیرمردان شرط اقامت مرد در آن خانه را حضور وی در بازی معمول خود دانسته از وی می خواهند در بازیشان شرکت کند.مرد پس از مخالفت اولیه و کش و قوس هایِ فراوان به اجبار شرط را پذیرفته با آنها واردِ بازی می شود.