داستان این سریال جذاب و کمدی حکایت پدر و دختری است که پدر در واقع در یک ساعت خاص در در جلد پسری که با او تصادف کرده می ره و اونچه که پدر دلش می خواد واسه دخترش انجام بده از طریق این پسر انجام می ده و ماجراهای خنده داری ایجاد می کنه. داستان در مورد مردیه که با پسر جوانی تصادف می کنه و کشته می شه و از طرفی اون جوون هم به کما می ره . از اینجا به بعد روح باباهه سرگردون همه جا میپلکه و مرگش مصادف بوده با فارغ التحصیلی دخترش همین موضوع باعث میشه تا از فرشته ی مرگش که یه اقای پیره بخواد تا بهش یه فرصت بده و اونو زنده کنه ولی اقاهه عوض اینکه اونو زنده کنه بهش میگه تو میتونی بری تو جلد این پسر پولداره که تو کماهه و البته تو یه ساعتهای خاصی و از این طریق تو جشن فارغ التحصیلی دخترت شرکت کنی بعد وقتی اقاهه برای اولین بار میره تو جلد پسره میدونید چی میشه؟؟؟؟پسره عین باباهه برخورد میکنه دیگه از اون تمیزی قبل خبری نیست .. و فقط جسمشه که وجود داره باباهه اونو میکشونه به جشن با همون لباس بیمارستان و وقتی پسره به دختره میگه من باباتم و زار زار گریه میکنه دختره فکر میکنه پسره دیوونست …