"دورگا" زن زیبا و نابینایی است که استعداد زیادی در سفالگری دارد. او فقیر بوده و به همراه مادر بیوه اش در خانه ای ساده زندگی می کند. بر حسب اتفاق او سر راه "بابو روحیت" که جانش را نجات داد قرار می گیرد. آن دو مدتی را با هم سپری کرده و عاشق هم می شوند و...