"باس" یک نمایش دهنده خیابانی در روزی عادی منتظر عابری است که سکه ای به ظرف زنگ زده او بیاندازد.درست در این زمان او "تیپی"،دختری روستایی که سکه ای بزرگ در دست داشته و قصد دارد آنرا در "چشمه پیازا" بیاندازد را می بیند."باس" موقعیت را غنیمت شمرده و تلاش می کند توجه دختر را جلب کند اما در آخرین لحظه تازه واردی پیدایش می شود و...