"راهول" برای برآورده کردن آخرین آرزوی پدربزرگش و رها کردن خاکسترهای او در آب مقدس "رامشوارام" به شهر کوچکی سفر می کند.در میان راه او با زن جوانی آشنا می شود.در حالیکه آنها در سرزمینهای پربرکت جنوب هند عشق را پیدا می کنند اتفاقی غیرمنتظره پیش روی آنهاست...