چه چیزی برای یک دهکده بهتر از راه آهنی است که توریستها را به آنجا بیاورد؟چه چیزی برای توریستها بدتر از جنگ است؟! "لوکا" راه آهن را ساخته و چشمهایش را به روی جنگ می بندد.سپس همسر او به یک آهنگساز گریخته و پسرش به ارتش فراخوانده می شود.زندگی او تبدیل به میدان نبرد می شود تا اینکه با "ساباها" آشنا می شود...