"دام" در شیفت شب هتلی کوچک واقع در نزدیکی یک بندر کار می کند.شبی زنی بدون هیچ وسیله و حتی کفشی به هتل می آید و به او می گوید که یک فرشته است و می تواند سه آرزوی او را برآورده کند.او دو تا از آرزوهای "دام" را برآورده کرده و ناپدید می شود.اما "دام" عاشق او شده و همه جا را برای پیدا کردن او جستجو می کند...